اِل مارالی

مائیم و کهنه دلقی کآتش در آن توان زد

اِل مارالی

مائیم و کهنه دلقی کآتش در آن توان زد

هر طرف رو کن و تردید نکن سوی منی

جمعه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۵، ۰۶:۴۲ ب.ظ

تا ابد گر چه عزیزی ولی از یاد نبر

چشم من باشی ، در سایه ی ابروی منی


بعضی حرفا رو انگار از قبل میذاری تو کوره، پتک میزنی، تراش میدی، آبدیده میکنی، زهرآگین میکنی بعد زیر لباست پنهان میکنی... صبر میکنی دلتنگ بشم، آغوش میگیری، نوازش میکنی، آرام میکنی...بعد خونسردانه از نزدیک ترین فاصله نسبت به اخرین دنده ی قفسه ی سینه م فرو میکنی تو هر عضو حیاتی ای که بخت بلندت بخواد!

بعد سرمو میبوسی میگی: ناراحت که نشدی؟

برای ساعتهایی که به روز و شب تبدیل میشن، من نمیتونم جلوی اشکمو بگیرم...در حالی که تو شادی!

.....

موندم ک چه کنم؟

تکلیفم با تو نا روشنه!

خودت میای لامپا رو خاموش میکنی!! 

تنوع میدی؟ هیجان اضافه میکنی؟

قبل ازینکه بالغ بشم معشوق بودم، ازین دست هیجان ساختن ها عادت منه! اگر نبود با دلت راه نمیومدم.... اما حد داره... محبوب منی تا زمانی که فکر نکنی جور کش بی خستگی توام!

شاید ندیدی کسی به اندازه خودت خواسته شده باشه؛ اما میتونم برم و بذارم این اولین تجربه ت باشه!


۹۵/۱۲/۱۳

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی