اِل مارالی

مائیم و کهنه دلقی کآتش در آن توان زد

اِل مارالی

مائیم و کهنه دلقی کآتش در آن توان زد

۱ مطلب در اسفند ۱۴۰۰ ثبت شده است

دارم از تو خونه کار میکنم

حتی این یک شغل واقعی نیست ولی واقعا روش کار می کنم

بخاطر بیماری

عفونت ادراری

که الان 4 ماهه ولم نمی کنه

حتی دو ساعت پشت هم نشستن آزارم میده

بند شدم تو خونه و موهام دیگه آخراشه

دارم سعی می کنم با بعدش رو به رو بشم

انگار این رو به رو شدن با بعد هیچوقت منو ول نمی کنه

اتفاقات وحشتناکی می فته بی دخالت من ک من باید با عواقبش 100 درصد تنها مواجه بشم : /

...

درباره خیلی مسائل _موقعی که دارم کار می کنم_ چیزی به ذهنم میاد که ارزش نوشتن داره

اینجا نوشتن راحته

مخصوصا از وقتی که سایت می سازم :)

امیدوارم این صفححهرو باز کنم و بنویسم 

چون حالا هیچ کدوم از این مسائل یادم نیست! طبق معمول

....

ما تهران موندیم

این مرد موفق شد انقدر پول دربیاره که کمتر از دو سال بعد از عقد ما استیبل باشیم و پس انداز داشته باشم

حالا تقریبا همه وسایل خونه رو خریدیم و ماشین هم می تونیم بخریم

ازش خوشم میاد :)

عمو می گفت خیلی مغروره، و این قرار بود یک تخریب باشه

اما این آدم بی اندازه مهربون، اجتماعی، دل رحم و باهوش کاملا حق داره که مغرور باشه

حال دلم خوبه و حس می کنم می تونم از پس افسردگی هم بربیام 

هرچند هنور حتی باهاش گل اویز هم نشدم!

این مرد باعث حال خوبم شده و این فرایند خیلی طولانی بوده و خیلی تقلا کردم 

ولی امنیت دارم و ازش ممنونم

هرگز برات توصیفش نکردم بلاگ جان!

یبار گفتم یک حجم آبی باریک

حالا گوشت آورده :)))

من زن خوبی بودم _الکی مثلا!_ حسابی غذا پختم، کابینت و یخچال رو پر نگه داشتم و او حالا 80 کیلوعه

مرد قد بلند من با موهای پر پر مشکی

بینی هنری :)

بدن خوش تراشش و پوست و گوشت نرم :)

با دندونای سالم و مرتب و سفیدش

خوشگله و دوسش دارم

باهوشه و خیلی کارا از دستش برمیاد

چرا مغرور نباشه؟

بایدم باشه 

حتی همین جنونی که به پاش ریختم، اگر به گدا می دادی مغرور میشد :بی

....

من بعد میام اینجا می نویسم بلاگ جان

قول نمیدم ولی میام

هی می خوام پاک کنمت نمیشه :))

بیخ ریشمی

۰ نظر ۲۵ اسفند ۰۰ ، ۱۸:۳۶