اِل مارالی

مائیم و کهنه دلقی کآتش در آن توان زد

اِل مارالی

مائیم و کهنه دلقی کآتش در آن توان زد

۲ مطلب در آبان ۱۳۹۶ ثبت شده است

مدت هاست که میخوام بنویسم ولی نمیتونم

فکر میکنم حرف خاصی ندارم 

شاید بنویسم

باید ینی!

خیلی اتفاقات افتاده که ثبتش شاید برای کسی مهم نباشه اما برای خودم حتما مفیده

۰ نظر ۲۷ آبان ۹۶ ، ۱۶:۲۶

میگم نمی دونست

میگم نمی تونست....

 

 

 

+ خواب های در هم میبینم

گذشته رو قاطی حال میبینم

هرجا که هستی ارومه

هرجا ک گذشته س تب

دارم به خودم فشار میارم یگانگی مخاطب رو در نوشته هام حفظ کنم

پیش ازین احساسی داشتم؛ پس اسم اون چی بود؟!

عاقل شدم

از شعار خبری نیست، هرچند خوشحال کننده نیست اما امنه

جملات قصار میگم: اگر اولش به دلت نشینه دیگه نمیشینه

باید به خودم فشار بیارم که ساکت تر بشم

ساکت تر و خلوت تر

 

 

 

 

+ خب اتفاقاتی که افتاد این بود که 19 واحد برداشتم و این سخت ترین ترم تحصیلمه

درحالی که صبح فردا امتحان کوانتوم دارم دارم اینجا مینویسم!

یک شغل پیدا کردم 

ازینکه جیبم پر باشه احساس امنیت میکنم

:)

 

 

 

+ اشتباه میکردم

نقطه پایان هیچ رابطه ای نیست

خط کمرنگ میشه....

 

 

 

+ چندتا اهنگ باید دانلود کنم

کتونی و بوت بخرم

و منتظر بارون بشم :)

۰ نظر ۰۵ آبان ۹۶ ، ۱۸:۵۶