اِل مارالی

مائیم و کهنه دلقی کآتش در آن توان زد

اِل مارالی

مائیم و کهنه دلقی کآتش در آن توان زد

۱ مطلب در مرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

همیشه همین کار رو میکنم. بعد ازینکه تمام روحم رو خرج عشق ورزیدن به ادم اشتباه کردم، بعد ازینکه مثل خر زور زدم اینی بشم که هستم؛ به خودم میام و میبینیم دارم فرار میکنم. از نوشتن فرار میکنم و همین باعث میشه این پست مثل اولین قدم های یک بیمار تحت درمان فیزیوتراپی به نظر بیاد!

بیشتر از یک ساله که فکر کردن رو به بعد واگذار کردم. تو ذهنم قفسه ها و پوشه هایی ساختم و وانمود کردم که یه روز بهشون بر میگردم. از هرچیز که خوشم اومد عکس گرفتم تا بعدا برم سراغش اما بارها دستم خورده و همه عکسامو پاک کردم. برای خودم نوت گذاشتم: تو کتبام، تو دفترچه ها، نوت موبایل، تو چت با یورسلف تلگرام و... . 

به قفسه ها و پوشه هایی که خاک میخوردن دلداری دادم یا تشر زدم یا بی توجهی کردم. براشون توضیح دادم که رها کردنشون برای من یعنی رها کردن خودم! من این کارو نمیکنم که! من فقط کار ندارم بیبی، کوانتوم و پروژه دارم، این شغل جدیده و توش جا نیفتادم...

خب با درد وحشتناک حاصل از آپاندیسی که ملتهب شده بود (اما نه در اون حد! بنابراین مثل اکثر بیماری های دیگم فقط دردشو باید بکشم و دکترا دست و دلشون به معالجه ش نمیره!! چون خیلی خفیف تر از اینن که بشه بردشون زیر شاخه اسمشون!) پروژه مو تکمیل کردم و دقیقا روزی که بنا بود به استاد گشادم تحویل دادم. قرار بود یک هفته بعد نمرم بیاد.

۰ نظر ۱۹ مرداد ۹۷ ، ۱۷:۰۳