اِل مارالی

مائیم و کهنه دلقی کآتش در آن توان زد

اِل مارالی

مائیم و کهنه دلقی کآتش در آن توان زد

۱ مطلب در فروردين ۱۳۹۶ ثبت شده است

دوستم داری میدانم باز

دوست دارم که بپرسم گاهی :)

 

 

+ دوباره داره مجبور کردن خودم سخت میشه

نافرمان و کون گشاد تو همین اسپات _که دیگه حالم از ریختش بهم میخوره_ میشینم و هیچ کاری نمیکنم

البته بجز اینکه وقتی از توالت برمیکردم چندتا پتو و بالش کف اتاق پهن میکنم :\ انگار یه بچه یه ساله باشم و بترسم که وقتی موقع تاتی کردن میفتم، زمین زیرم به حد کافی نرم نباشه!

اها! کتابمم میذارم کنارم! که خودش نقش مهمی در بی حوصله تر شدنم ایفا میکنه

دیگه وقتش بود ک تعطیلات تموم شه؛ باید امروز میرفتم دانشگاه...مایه ی نشاطم نذاشت!

 

 

+ از الان اعصاب کار پیدا کردن ندارم :/

پووووول میخوام ....البته دارم....نمیدونم چه مرگمه

احتمالا هروقت از تحصیل علم خسته میشم _بعد از ترم زوج که باتریم تموم میشه_ به فکر تحصیل مال میفتم

 

 

+ گوشی جدیدم برای وبلاگ نوشتن از قبلی بهتره

اگه تنبلیم میذاشت ک بشینم پشت کامپیوتر تن به این خفت نمیدادم

فعلا که بزرگوار اجازه تکون خوردنم نمیده.... ارنجام درد میکنه و مثانم داره میترکه ولی مقاومت میکنم

 

 

+ اسما رو هم بخاطر نمیارم

به ذهنم رجوع میکنم تا ادمایی رو بیاد بیارم که مدت ها دوستان من بودند

مسئول این مهم (!) پوزخندی میزنه و میگه یادم نیس! ها؟! 

میدونم که میدونه و تنبلیش میاد که پیدا کنه

خب اونم میدونه که مهم نیس...

 

 

+ دوست دارم ک بنویسم.

وبلاگمو دوست دارم :) اپلیکیشنا رو دوس ندارم

اگه پولدار بودم اس ام اس میدادم!

 

 

+ ناخنام یکی پس از دیگری به ذلیلانه ترین شکل ممکن شکستن، فلذا گرفتمشون

بیشعورا!

دوست داشتم الان بلند بودن نوکاشو لاک سفید میزدم :( نه ناخن هست نه لاک سفید :(

 

 

 

۰ نظر ۱۴ فروردين ۹۶ ، ۱۹:۰۷