اِل مارالی

مائیم و کهنه دلقی کآتش در آن توان زد

اِل مارالی

مائیم و کهنه دلقی کآتش در آن توان زد

۲ مطلب در اسفند ۱۴۰۲ ثبت شده است

تصور کن اینهمه اطمینان به نفس رو میذاشتن تو تن 15 سالگیم

نادر میشدم

نادر جهانگشا

۰ نظر ۱۵ اسفند ۰۲ ، ۰۹:۴۴

تنها بودم که دستم زخم شد

پوستم کنده شد، بد و ضخیم و وسیع 

روی سه تا انگشت

چندبار به خودم گفتم ارامش داشته باش فقط درده و ما حلش میکنیم تا اون التهاب و بپر بپر و ترس اولش گذشت

خدایا! چقدر سریع گذشت! فقط چند ثانیه شد این بار

شستمش

خونه رو جمع کردم

پانسمانش کردم و به زندگیم رسیدم

سه روز گذشته

باهاش رواداری کردم و زخم قشنگی شده

من مراقبشم اونم بدقلقی نکرد و چیز مهمی نشد :)

بزرگسال شدم

چقدر بزرگسالی خوبه

...

بعد به قبلتر فکر کردم

به اون موقع که دوتا انگشتم موند زیر اتو و سوخت...خیلی بزرگ و زشت

باهاش رواداری کردم

وسایل پانسمانو بردم دانشگاه و سرکار و هر دو ساعت شستمش و از اول پماد زدم و بستم

حتی جاش هم روی من بدزخم نموند

زخمای قشنگی هم بودن: تمیز، مرتب، با سر و ته

بعد به خیلی خیلی...خیلی قبل تر

کوچولو بودم و یه ریزه بود که ساطور رو گذاشتم روی شصتم و خونی که فواره زد دیگه بند نیومد

رفتم با موچین مامان از توی صندوق صدقه سر راه پله پول کشیدم بیرون و یه بچه 5 ساله رو فرستادم پی چسب زخم و خود 11 ساله م گوشت کنده شده رو سرجاش فشار دادم تا برگرده

اونم برگشت :) تازه بقیه پولم اورد

بهش گفته بودم هول نکن و چیزی نیس و هول نکرد :))

...

پس نه! قضیه بزرگسالی نیست هرچند که بزرگسالیمو دوسش دارم

افرین به من :)

منو باید دوست بدارم 

 

 

 

+ اون بچه رو نجات دادم

نگین رو

رفتم پیش مادرم نشستم و گفتم تو خاله اون بچه ای و اگر کاری نکنی چه تفاوتی با هیچ کس داری

برای بچه ای که زبان نداره، فکر نداره زبون باش! فکر باش

رفت و به بچه گفت باید 70 درصد دوسش داشته باشی، داری؟

بچه گفته بود دوسش داشته باشم؟ ینی چجوری مثلا؟

اون داستان کنسل شده گویا : )

...

اخ خدا :(

چی بگم بهت؟!

وقتی اینهمه بچه میفرستی که گویا ابجی بزرگه همشون منم! باید زورشم بدی!! من آلردی از 8 جهت جر خوردم و کاملا واقفی! زور خاصی دارم؟! برای ورود به جای خاصی ثبت نام کردم که ازمون میگیری؟! ازینی که هستم سنگ تر خوبه؟! این بچه های نرم و طفلی رو هم دایورت کنم؟ مثل تو؟؟؟

 

 

 

+ توپیرامات رو هر شبی که نمیخورم اون شب تو خواب با پدر مرحومم دعوا میکنم

التهاب مغزم اونه

امیدوارم 6 ماه برای خواموش کردنش کافی باشه

یه کاریش میکنم

یادم باشه یه کاریش بکنم

مرد

جوری که انگار نزیسته بود :)

 

 

 

+ یه کاری مثلا مایندفولنس

 

 

 

 

۰ نظر ۱۲ اسفند ۰۲ ، ۱۲:۲۳