اِل مارالی

مائیم و کهنه دلقی کآتش در آن توان زد

اِل مارالی

مائیم و کهنه دلقی کآتش در آن توان زد

If we've got nothing; we've got us

پنجشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۶، ۰۲:۴۳ ب.ظ

روی به خاک می‌نهم

گر تو هلاک می‌کنی

 

دست به بند می‌دهم

گر تو اسیر می‌بری

 

 

 

+ گاهی به این فکر میکنم که چه کسی منو بیشتر از باقی دوست داره؟

انقدر شبیه منی که حتی وقتی میخوام خودمو گول بزنم تو اول نمیشی!

قلبت دژ بلندیه با یک دروازه ی بزرگ آهنی و ارتشی که ازش محافظت میکنن؛ وقتی بهش نزدیک میشم بهم شلیک نمیکنی اما کسی هم بهم خوشامد نمیگه

من نیروی تهاجمی قدرتمندی نیستم ، من هجوم نمیارم، دلبری های بزرگ نمیکنم، حتی توانش رو ندارم

من فقط اینجا پشت دروازه میشینم

گاهی که دلتنگ میشی، وقتی بعد از مدتی همو میبینیم...چشات برق میزنه....میبینم که سربازا خوابن و دروازه ی بزرگ آهنی آب میره و اندازه ی یه در چوبی کوچیک میش

....

من فقط همونجا میشینم :) تا دفعه ی بعد؛ یا شاید تا وقتی که خسته بشی و دستور بدی از بالای دیوار آتیش بریزن...

 

 

 

+ خیلی خیلی خسته ام

بسیاااار

انقدر خسته ام که نمیتونم دنبال یک شغل بگردم

دلم نوازش و استراحت میخواد

و یک آغوش امن :) آغوش امنی که نگرانش باشم...

۹۶/۰۴/۲۲

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی