اِل مارالی

مائیم و کهنه دلقی کآتش در آن توان زد

اِل مارالی

مائیم و کهنه دلقی کآتش در آن توان زد

پاره ی تن...

يكشنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۵، ۰۲:۴۶ ب.ظ

طبیبم گفت درمانی ندارد درد مهجوری

غلط می‌گفت خود را کشتم و درمان خود کردم

 

 

دلم میخواد برم خونه

تنها چیزی که تونستم _و میتونم _ به وضوح تقریر کنم همین جمله ست: میخوام برم خونه!

خونه دستات نبود، آغوشت نبود

در زدم و درو باز کردن و منو بوسیدن، بهم غذا دادن، قرص دادن، خوردنی خریدن، نوازش کردن و گذاشتن بخوابم....ولی اونجا هم خونه نبود!

صبح اومدم دانشگاه، سکوت کردم، کلاس رفتم، کارامو لیست کردم....اینجا هم خونه نیست!

...

باید جایی باشه

نیمه تاریک و ساکت و خالی

کلید بندازم و چراغ روشن نکنم

خودمو بندازم روی چیزی ک فقط بی جان و کمی نرم باشه و زار بزنم

صورتمو بشورم و برای چند ساعت کسی نباشه ک باهام صحبت کنه

....

مدت هاست ک عذرخواهی یا تلافی کردن آرومم نمیکنه

خونه میخوام!

میخوام برم خونه...

 

 

گوش کن: گرم بخند

* البته لینک مشکل داره، تو url ادرس بلاگ منو از اولش بردار

۹۵/۱۱/۲۴

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی